بیست و هشتم مرداد ماه: سالروز درگذشت بانو سیمین بهبهانی
به نام خدا
سیمین خلیلی معروف به "سیمین بهبهانی" شاعر و نویسنده، ۲۸ تیر ۱۳۰۶ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. او فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) و نبیره حاج ملا علی خلیلی تهرانی است.
پدرش، عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف - ۱۳۵۰ تهران) به دو زبان فارسی و عربی شعر میگفت و ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و رمان نیز مینوشت.
مادر او فخرعظمی ارغون ( 1316 ه.ق - 1345 ه.ش ) دختر مرتضی قلی ارغون (مکرم السلطان خلعتبری) از بطن قمر خانم عظمت السلطنه (فرزند میرزا محمد خان امیرتومان و نبیره امیر هدایت الله خان فومنی) بود. فخر عظمی ارغون، فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم ونثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوییسی آموخت. زنی که از شاعران موفق زمان خود بود، در انجمن نسوان وطن خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. به عضویت کانون بانوان و حزب دموکرات هم درآمد و به عنوان معلم زبان فرانسه در وزارت فرهنگ آن زمان (آموزش و پرورش) خدمت می کرد.
پدر و مادر سیمین که در سال 1303 ازدواج کرده بودند، در سال 1310 از هم جدا شدند و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامه آینده ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد.
سیمین هم خود ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و با نام فامیلی همسر خود نام بردار شد و هر چند بعدتر با منوچهر کوشیار ازدواج کرد اما شهرت هنری خود را بر اساس نام خانوادگی همسر اول حفظ کرد. خانم بهبهانی همچنین سال ها دبیر آموزش و پرورش بود و شاگردان او خاطرات نیکی از او دارند.
سیمین بهبهانی از کودکی و جوانی سری پر شور داشت. چندان که هم سابقه تحصیل در مدرسه عالی مامایی را داشت و هم در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و نیز همکاری با شماری از مطبوعات را. او که سه فرزند (علی، حسین و امید) را در دامان خود پروراند، نگاه مادرانه به دیگران را در اشعار خود نیز بازمی تاباند. وی جوایز متعدد ادبی و حقوق بشری نیز دریافت کرده است.
در سال 1382 موسسه انتشاراتی نگاه مجموعه اشعار او تا آن زمان را در یک مجلد نفیس در 1200 صفحه به چاپ رساند که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و به چاپهای متعدد رسید.
سیمین بهبهانی به بانوی غزل شهرت دارد و برخی از اشعار او به اندازه آثار کلاسیک شعر فارسی مشهور و محبوباند و به سبب تسلطی که بر اوزان شعر فارسی داشت و وزنهای جدیدی که خود ایجاد کرده بود، مورد استقبال سازندگان آثار موسیقایی قرار گرفت. یکی از این موارد، سروده �چرا رفتی� با صدای همایون شجریان است.
مهمترین تخصص شاعرانه سیمین بهبهانی که موجب حیرت و تحسین میشد کشف، به کارگیری یا ابداع اوزان تازه و نیز سرودن اشعار در مصراعهای طولانی بود در حالی که وزن را با دقت رعایت کرده بود و با مهارتی خیره کننده قالبهای کهن را در شکل تازه و با مضامین مدرن عرضه میکرد و چندان در این کار و خلاقیتهای نوآورانه در عرصه غزل چیره دست بود که �نیمای غزل� لقب گرفت.
آثار سیمین بهبهانی:
- سه تار شکسته (۱۳۳۰/۱۹۵۱)؛ - جای پا (۱۳۳۵/۱۹۵۴)؛ - چلچراغ (۱۳۳۶/۱۹۵۵)؛- مرمر (۱۳۴۱/۱۹۶۱)؛ - رستاخیز (۱۳۵۲/۱۹۷۱)؛
- خطی ز سرعت و از آتش (۱۳۶۰/۱۹۸۰)؛ - دشت ارژن (۱۳۶۲/۱۹۸۳)؛ - گزینه اشعار (۱۳۶۷)؛ - درباره هنر و ادبیات (۱۳۶۸)؛ - آن مرد، مرد همراهم (۱۳۶۹)؛ - کاغذین جامه (۱۳۷۱/۱۹۹۲)؛ - کولی و نامه و عشق (۱۳۷۳)؛ - عاشق تر از همیشه بخوان (۱۳۷۳)؛ - شاعران امروز فرانسه (۱۳۷۳) [ترجمه فارسی از اثر پیر دوبوادفر ، چاپ دوم :۱۳۸۲]؛ - با قلب خود چه خریدم؟ (۱۳۷۵/۱۹۹۶)؛ - یک دریچه آزادی (۱۳۷۴/۱۹۹۵)؛ - مجموعه اشعار (۲۰۰۳)؛ - یکی مثلا این که(۲۰۰۵)
درگذشت سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی بانوی غزل ایران در 15 مرداد ماه به کما رفت و در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری شد و در نهایت بامداد سه شنبه 28 مرداد ماه 1393 به علت ایست قلبی و تنفسی درگذشت.
شعری از بانو سیمین بهبهانی
دلم گرفته ، ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک
به من هر ان که نزدیک از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
زبودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟
که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من
مردی که یک پا ندارد...
شلوار تا خورده دارد، مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش یعنی تماشا ندارد
رخساره می تابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد
بادا كه چون من مبادا چل سال رنجش پس از این
خود گر چه رنجست بودن بادا مبادا ندارد.
با پای چالاك پیما دیدی چه دشوار رفتم
تا چون رود او كه پایی چالاك پیما ندارد؟
تق تق كنان چوبدستش روی زمین مینهد مهر
با آنكه ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد
بر چهرة سرد و خشكش پیدا خطوط ملال است
گویا كه با كاهش تن جانی شكیبا ندارد
گویم كه با مهربانی خواهم شكیبایی از او
پندش دهم مادرانه گیرم كه پروا ندارد
رو می كنم سوی او باز تا گفتگویی كنم ساز
رفته ست و خالیست جایش مردی كه یك پا ندارد